مقاله ها
پیکره ی بی سر
پیکره ی بی سر
مصطفی عمرزی
جامعه ي پشتون ها، از زماني كه حضور شكوهند و محسوس تاريخي را در بيش از 600 سال تاكنون، تداوم بخشیده است، از مزايای آن حاکمیت ها و رهبران خویش نیز مستفيد شده اند كه نه فقط پشتون، بل همه پذیر بودند.
پس از شهادت محمد داوود، مردم ما مانند پيكره ي بي سر، در حالي كه بخش قابل ملاحظه جوامع اقليت ها تحت چتر تنظيم ها و احزاب چپي وراستي منسجم و جهت خواسته هاي قومي بسيج می شدند، در خلای رهبری قومی قرار گرفتند. آنان با تعهدات ميان تهي و ناشي از بدفهمي و اشتباهات هر دو جانب چپی و راستی، در جايی افول کردند که رفقای کمونیست (خلقی)، بدون كمترين زمينه هاي اجتماعي، با حماقت تمام، سهم و دارايي هاي قوم خويش را نیز بخشش می كردند.
رفقای خلقی با تیشه به ریشه ی بنیاد های سیاسی و اجتماعی ما، با شورويان، ستميان و پرچميان، خيانت هاي هايش را توجيه کرده اند. متاسفانه جناح ديگر با فرورفتن در اعماق اخوانیسم سیاسی (در واقع تروریسم بین المللی) و تعهداتی كه آنان را ناگزير و حتي غافل مي كردند بخشی از مردمان زير لواي شان، بخشي از جامعه ي پشتون هاي افغانستان اند و حقوق قومي نيز دارند، به ما آسیب زده اند.
دو جانب چپی و راستی، مردم ما را دچار بلايا ساخته اند. اينك در افول مردمسالاری توریدی، در جوي كه براي اقليت ها، تنوع رهبری می سازند تا به گونه اي بحث ستيز قومي برای انحصار گرمتر شود، با چنین رویکرد هایی به بزرگ نمایی محور هایی نیز پرداخته اند که در همه ی آن ها، عداوت با ما به چشم می خورند.
روند ستم ملی بالای بزرگترين قوم افغانستان (پشتون ها) و ضياع حقوق آنان، از شتاب نمانده است. متاسفانه تحمیل حاکمیت های ائتلافی که با پشتوانه ی خارجی به مغز استخوان مملکت رسیده اند، روی اصل پشتون ستیزی نیز استوار می باشند. اگر چنین نباشد، توزیع قدرت به اساس سهمیه ی قومی، هرگز با این انتقادات توام نمی شد تا با چشم داشت به حقوق اکثریت، بی خانمانی اجتماعی را به نفع مخالفان وسعت بدهند.
این که بستر اجتماعی پشتون های افغانستان به شدت خشن شده است، در نبود رهبری قومی نیز است که تا قبل از هفت ثور، وابسته به شخصیت ها ملی و پشتونی بود. مردم ما را با خلای فکری، به جبهه ی مخالفانی می کشانند که به سهولت با تادیه ی اسلحه، آنان را قادر می سازند به سوی بی عدالتی ها آتش بگشایند.
نياز ها براي رهبري واحد قوم پشتون، همانند سر برای این پیکر عظیم اند. با ساخت این تعقل، بيش از همه، توحید ظرفيت هاي بشري ما جلو تشتت و بحران عظيم فكري را می گیرد؛ زیرا گروهي را مخالفان مسلح و بعضی را مخالفان داخلی به انزوا کشانده اند؛ شماري را جهت منافع دیگران بسيج مي كنند و توده هاي کثیر را در بي خانماني عظيم قرار داده اند تا با بلاتكليفي، گوشت دهنه ي هر سلاحي باشند.
در یک زمینه ی مدنی که از کثرت و تنوع قومی کشور یادآوری می شود، شاید تجویز نسخه ی فرد محور، درست به نظر نیاید، اما در جامعه ی ما که زمینه ی مدنی نیز به ابراز وجود ابعاد منفی انسانی کمک می کند، دیدیم که اگر حول محور تباری گرد نیایم، مردم ما که در گروه های مختلف قبیله یی، شهری، روستایی، ایدیالوژیک، دری زبان، پشتوزبان و جناح های متخاصم سیاسی از چپی به راستی و از شمالی به جنوبی تقسیم می شوند، چنانی که در پس منظر تاریخی از یک بازوی واحد عمل کرده اند، محروم می مانند.
البته ادعا ها برای داعیه ی قومی ما کم نیستند، اما مجریان این ادعا ها با کمترین آگاهی از تنوع تباری ما و لغزش های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خویش، بیشتر نماینده گان بخش هایی اند که با چند نفر گردآمده اند. مثلاً دفاع در دایره ی زبان پشتو، میلیون ها پشتون دری زبان یا غیرپشتو زبانی را از احاطه ی وحدت دور می کند که اگر به سطح منطقه توجه کنیم از هند تا آمو و از کشمیر تا اصفهان، تاریخ و تنوع فرهنگی دارند. در بُعد دیگر، عدم لحاظ مذهبی بودن مردم ما، آن فعالان پشتون را دچار مصیبت می کند که هرچند از قوم می گویند، اما طرز برداشت اکثریت مذهبی یا روستایی ما از داعیه ی آنان، به شرک قوم پرستی تعبیر می شود. افزون بر این، توجه بر نزاکت های اجتماعی که در این کشور، در کنار بیش از 20 میلیون پشتون از مجموع سی میلیون افغان، بیش از 30 زبان و 50 قوم دیگر داریم که نه فقط فرهنگ ها و هموطنان شمرده می شوند، بل افغان، برادر، پدر، مادر، خواهر و شرکای زنده گی ما بودند و هستند.
در مثال دیگر، هراس های ناشی از تشتت آرای پشتون ها، به این درک کمک می کند که بر اثر تقسیم آن ها، تضعیف می شویم. محور تباری كمك خواهد كرد مردم ما حول منافع مشترک، اعم از دري زبانان و پشتوزبانان، جوامع روستايي و بخش قابل ملاحظه ي جامعه ي ديني ما، به ويژه زماني كه سرنوشت افغانستان (انتخابات)در ميان است، گردهم آیند تا حداقل در کمترین توقع، براي دشمنان خويش، راي ندهند.
رهبري واحد ما، نباید تنها به مفهوم بسيج پشتون ها براي تامين منافع قومي، بهانه شود. چنان چه آوردم، جامعه ي پشتون هاي افغانستان با تنوع، خلط و حضور جغرافيايي عظيمي كه در 34 ولايت افغانستان دارند، بر اثر ملكيت ها و تعلقات قومي و خويشي با ديگران، بدون غیرپشتون ها به راحتی نخواهند توانست به عدالت اجتماعی برسند؛ اما اگر ذهنيت هاي غير پشتوني حاكم باشند و از فرصت هاي تجاوز بيگانه، استفاده کنند، مردم ما حق دارند تحت رهبري واحد قومي، سمت خود را با درک حقوق انساني خويش جهت روشن شدن موضع دوست و دشمن، واضح سازند و اجازه ندهند بر اثر شرايط، وقتی فقط بحث انتخابات در میان است، از تفاهم صحبت کنند، اما زماني كه از امتحان گذشتند، دشمنی ها را به نام حقوق، توجیه می کنند.
بار ها دیدیم که در خوان ما شریک شدند، اما پس از بُرش آن، از نان ما به نام خویش می خورند. افراد زیادی را می شناسیم که از سوی پشتون ها وارد دولت شده اند و بر ضد ما، سوء استفاده می کنند.
رهبري قومي را در صورتي كه جامعه ي افغانستان در كل در مسير آرامش، رفاه و امن طي طريق كند و نيازي به موانع نباشد، حداقل در شرايط كنوني و مقطعه يي براي رهايي ظرفيت هاي بشري خويش از چنگال سياست ها و برنامه هاي مذمومی مي خواهيم كه زيان آن ها نه فقط ارمغان فقر و اندوه قوم پشتون بوده اند، بل با نبود وحدت فكري همتباران ما، کشور را تهدید می کنند.