Home خانه
زنده گى جنايت بار و مرگ ذلت بار داكتر نجيب الله احمدزى
زنده گى جنايت بار و مرگ ذلت بار داكتر نجيب الله احمدزى !
٢١ سال قبل در اين روز، طالبان با يورش به پايتخت، وارد دفتر ملل متحد در كابل شده، داكتر نجيب را با خود به ارگ برده، بقتل رساندند و در چهار راهى آريانا، حلق آويز نمودند.
حالا كه حدود دو دهه از مرگ وى مى گذرد، ديدگاه هاى متناقض و غير واقعبينانه ى در مورد وى ابراز ميشود. او كه در زمان حياتش علاوه بر مخالفانش، محكوم عامه ى مردم و حتى هم حزبى هاى خودش نيز بود و از فرط درمانده گى به ملل متحد پناهنده شد، امروز برخى او را شخصيت ملى مى خوانند. عده ى وطندوستش خطاب مى كنند و بعضى هم قهرمانش مى نامند.
شايد انگيزه ى پاره ى از توصيف ها، سرخورده گى از وضع نابسامان امروز و عملكرد نامطلوب رهبران كنونى است كه از او در ذهن مردم قهرمان تراشيده است. اما براى تحليل صحيح و غير جانبدارانه ى يك فرد بايد او را در زمينه و كانتكست خودش ارزيابى نمود.
داكتر نجيب كى بود ؟
زنده گى نجيب الله را ميتوان به سه مرحله ى مشخص تقسيم نمود.
- دوره ماجراجويى هاى فردى و بدماشى در كوچه هاى كهنه كابل، كه با كشتن تور بچه قندى شهرت يافت.
- مرحله ى زنده گى حزبى و عضويت در سازمان پرچم و داشتن مسئوليت بخش نظامى آن سازمان
- عصر دولت دارى كه آنرا ميتوان بدو مرحله استخباراتى و سياسى تقسيم نمود:
- رياست استخبارات كشور
- رياست جمهورى افغانستان
شاخص ترين مرحله ى حيات سياسى نجيب الله زمانى ايست كه بعنوان دولتمرد نقش ايفاء نموده است. نجيب برخلاف دوره ى رياست جمهورى اش كه بيشتر در سيماى يك سياستمدار ملى گرا، دور انديش و صلح طلب تظاهر نمود. در مرحله ى اول كه عهده دار رياست خاد بود، غالباً چهره ى يك استخباراتچى خشن، آشتى ناپذير و جانى را دارد كه حتى از شكنجه ى مستقيم مخالفانش روگردان نيست. در اين دوره او علاوه بر كشتار بيرحمانه ى مجاهدان، از تصفيه جريانات ديگر انديش ناسيوناليست و چپگرايان متمايل به مائوئزم نيز دريغ نورزيد. كارمل بصراحت او را متهم به قتل مجيد كلكانى و ساير رهبران جريانات موسوم به شعله ى جاويد و ستم ملى مى نمود.
نجيب كه بنابر اقتضاى پست استخبارات، روابط تنگاتنگى با سران كا گى بى داشت. با ارتقاى گرباچوف از رياست كا گى بى به رياست جمهورى شوروى، نجيب الله نيز از رياست خاد به رياست جمهورى گماشته شد. او علاوه بر توطئه عليه پدر معنوى اش كارمل، بسان استالين نه تنها سازمان پرچم را از رقباى قومى اش تصفيه نمود بلكه خلقى هاى همتبارش را كه بجرم عضويت در باند امين ، سالها بود در زندان بسر مى بردند، رها نموده شريك قدرت ساخت و فركسيون قبيلوى را در بدنه ى حزب ايجاد نمود. او مزورانه سياست آشتى ملى را كه هرگز مورد تأييد مخالفانش قرار نگرفت، اعلان نمود. بلاك چپ را طرح ريزى كرد. باب مذاكرات را با شاه سابق و تنظيم هاى ميانه رو در سطح داخل و سياست تقرب به امريكا و تن دادن به طرح سازمان ملل را در مقياس خارجى در پيش گرفت كه در هيچ يكى موفقيت حاصل ننمود.
در بعد نظامى
بجاى تقويت اردو به مليشه سازى در چارچوب رياست پنج خاد پرداخت و بنياد ارتش منظم افغانستان را فرو ريخت. مناطق پشتون نشين را توسط مليشه هاى ازبك تبار دوستم و امان الله گلم جم سركوب نمود، ولايات ازبك نشين را تحت فشار افسران خشن پشتون نظير جمعه اسك قرار داد. قطعات قومى ارباب سيد احمد و داود جوان هراتى را بسركوبى جلال آباد فرستاد، جنرال خدايداد هزاره را جهت عمليات نظامى در پنجشير توظيف نمود، مليشه هاى قندهارى جبار قهرمان را به مناطق تاجيك نشين گسيل نمود، پايتخت نشينان را پامال تفنگداران وحشى عصمت مسلم اچكزايى نمود و با اين كار تخم نفاق و نفرت قومى را در ميان اقوام شريف كشور كاشت.
در بعد اقتصادى
در مغايرت با خوشباورى بعضى از روشنفكران كه او را مبراء از سوء استفاده هاى مالى مى دانند. در جوار ارگ اقامتگاهى براى خودش اعمار نمود و مساعدت هاى اقتصادى جاپان و برخى ديگر از كشور ها را در تبانى با بصير عمر زى و واصل خان جاجى دستبرد زده، بسود شخصى خود مصادره نمود. در حاليكه باشنده گان كابل و شهر هاى ديگر در فقر مضاعف دست و پا مى زد. سرمايه هاى هنگفتى را در اختيار، خان هاى دو سره ى صوبه سرحد قرار داد. ثريا بها خانم برادر نجيب در كتاب ( رها در باد ) مى نويسد: ( نجيب از بوديجه ى غير قابل شمارش خاد و نشر بانكنوت هاى بى پشتوانه، مبلغ ٨٠ مليون دالر را به حساب شخصى خود انتقال نمود.)
در بعد فرهنگى
از طريق وزارت اطلاعات و كلتور، اقدام به صدور مجوز و تشويق فرهنگيان و قلم بدستان اقوام و مناطق مختلف كشور مبنى بر ايجاد ده ها انجمن فرهنگى كه مبلغ خرده فرهنگ هاى محلى بودند، اقدام نمود. و با اين كار فضاى وحدت ملى و رفتن بسوى ملت شدن و احياى افتخارات مشترك فرهنگى را در سطح ملى مانع شد.
بنابر تأييد منابع روسى و كتابهاى منتشره از سوى جنرالان شوروى و رهبران حزبى و دولتى وقت، در آستانه ى خروج قواى شوروى از افغانستان مصرانه از آنها خواست تا قبل از خروج شان، مناطق تحت تسلط مجاهدين بويژه شوراى نظار را تحت آماج حملات شديد خويش قرار دهند. تا مجاهدين از خلاء ايجاد شده ى پس از خروج عساكر شوروى به سقوط نظام اقدام ننمايند. كه تلفات بسيار سنگينى در سالنگها در پى داشت.
نجيب الله كه سرسپرده ى شوروى ها محسوب مى شد، در دوره ى حاكميتش به معامله ى ننگين و خطرناكى دست يازيد كه توسط شبكه هاى مائوئيستى ذينفوذ در بدنه ى دولت از طريق نشرات آنها در هالند افشاء گرديد. كه با افشاء شدن آن از سوى شوروى ها بخاطر حفظ آبروى شان منتفى و ملغى گرديد. قرار بود در بدل مبلغ ٥٣ مليون دالر كه به حساب شخصى نجيب واريز مى شد، مقدارى از مواد راديواكتيف غير قابل استفاده را در مناطق غير مسكونى و غير زراعتى ميان فراه و هرات در عمق زمين مدفون ساخته شود. كه بدون شك اثرات مضر آن تا سالها براى زراعت و باشنده گان شعاعى وسيعى از آنجا مخرب و كشنده بود. سلطانعلى كشتمند كه هنوز در قيد حيات است، از كم و كيف اين ماجرا آگاه است.
با تنگتر شدن حلقه ى محاصره ى پايتخت، تشديد اختلاف در رهبرى حزب و دولت و وخيم تر شدن اوضاع سياسى و نظامى كشور كه اميدش را براى بقا در قدرت كاملاً از دست داده بود. با وساطت رهبران قومى پشتون در سطح داخلى با حكمتيار به تفاهم رسيد كه اخيراً رهبر حزب اسلامى بر اين توافق صحه گذاشت و در مقياس خارجى طرح بنين سيوان را بدون چون و چرا پذيرفت. اما در فرجام و در مغايرت با تمامى تعهداتش، وطن، مردم و حزبش را خاينانه و بزدلانه تنها گذاشت و در حاليكه قصد فرار به هند را داشت، از سوى مليشه هاى ساخته ى دست خودش ممانعت شده، ناگزير روانه و پناهنده ى دفتر سازمان ملل در كابل شد. كه پنج سال حاكميت مجاهدين را در آن جا بسر برد.
نظاميان پاكستانى كه عقده هاى متراكم دوره ى حاكميت حزب دموكراتيك خلق و ضربات جنگ جلال آباد و خوست را بدل داشتند. نجيب الله را كه به ذكاوت استخباراتى و سياسى معروف بود، بمانند طفل خورد سال فريب دادند و بدام انداختند. طوريكه در سالهاى اخير دولت اسلامى كه پيشروى هاى طالبان بسوى پايتخت سرعت گرفته بود، از طريق يكى از جواسيس شان در تركيب تحريك طالبان بنام ملا بورجان با نجيب در تماس شده به او چنان تلقين نمودند كه با پيروزى تحريك طالبان از او منحيث يكى از رهبران متنفذ پشتون و فرد مجرب سياسى استفاده خواهد شد. نجيب الله با خوشباورى فريب اين حقه بازى پاكستانى ها را خورده، پيشنهاد صادقانه و سخاوتمندانه همراهى با شهيد احمد شاه مسعود را نپذيرفت و ماندن در كابل را ترجيح داد. اما با مرگ مرموز ملا بورجان در سروبى، تمام رشته هاى بافته شده ، پنبه شده، اميد نجيب با خاك يكسان شد.
تا اينكه اولين دسته هاى روپوشيده ى طالبان وارد كابل شدند و در ساعات اوليه ى شب او را با خود به ارگ برده، بطور وحشيانه شكنجه نمودند و جسدش را با ريسمانى به عقب داتسن بسته تا چهار راهى آريانا بر روى زمين كشيدند. و در برج ترافيك همان چهار راه ايكه از آنجا شعار ضد پاكستان سر داده بود، آويزان نمودند. مرگ توأم با خفت و خوارى داكتر نجيب، مايه ننگ تاريخى براى افغانستان باقى خواهد ماند.
نظاميان بدطينت پاكستانى با اين عملكرد شان ثابت نمودند كه نفوذ استخباراتى شان در جنوب كشور آنقدر عميق و گسترده است كه ميتوانند رئيس جمهور افغانستان را توسط جواسيس افغان شان با چنين حقارتى اعدام نمايند. با مرگ نجيب، پرونده ى شخصى بسته شد كه نه تنها هزاران انسان بيگناه اين وطن بدست او مظلومانه بقتل رسيد بلكه رد پاى او در صدها دسيسه ى خارجى عليه اين كشور آشكار است.
منبع: محمد عارف منصوری